من همان سرو قد خميده ام
تنه ام ترك خورده و شاخه هايم خشكيده
هماني هستم كه روزي قامتم تا آن سوي آسمان رها شده
كودكان بر شاخه هاي تنومندم ، غرق بازي ، همچون تاب سواري
و عاشقان خسته بر تنه ام ، خاطرات خوش روزگار را به تصوير مي كشيدند
و بزرگان زير سايه ام ، تا پاسي از روز در گوشم نجوا مي كردند
و باغباني پير كه با اشك چشم خويش ، ريشه ام را سيراب مي كرد
اينك ، همگان خسته شده اند ، همچون خسته دلان
و من نيز از دوري همه آنها پير و فرسوده شده ام
ديگر حتي كودكان ، به هم بازي خويش سر نمي زنند
ديگر عاشقان دل خسته ، خاطرات تلخ خويش را برايم به تصوير نمي كشند
ديگر شايد بزرگي نباشد كه در گوشم نجوا كند
و ديگر اشك هاي باغبان پير ، ريشه ام را سيراب نمي كند
و حال تنها تر از تنها شده ام.

گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 94
بازدید هفته : 241
بازدید ماه : 652
بازدید کل : 99175
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1
Alternative content